25 مرداد بخیه کشیدن

ساخت وبلاگ

دکتره اومد بخیه کشید بهش گفتم از پزشکی متنفرم میگفت خانوم فاطمه دیدی چیزی نداره گفتم عوضش درد سوزش داشت وقتی بخیه کشید خون اومد از دکترم تشکر کردم از بس گریه کردم دوست نداشتم بستری بشم عین مادر بزرگم بمیرم اخرش بهم گفت خوب کاری کردی عمل شدی ترسی نداشت گفت تب کردی بیا پیش خودم همه تشویق میکردن من میگفتم مرداب بود برام ولی نمیدوستن چه دردی کشیدم ازبس مورفین زده بودن روز عمل هنوز به یاد میارم دیونه میشم ولی هنوز زخمی هست بدنم میسوزه کباب دارم میشم اینقدر دکتر خوش اخلاق من بد اخلاق

سر عمل جراحی خیلی بداخلاقی کردم اخه جوان بودم میرفتم دوستام هیچکدوم نرفتن عمل باید حق بدن عصبی و ناراحت باشم خیلی درد تحمل کردم ولی الان داره بدنم از زخم ها میسوزه

گل محمدی...
ما را در سایت گل محمدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : steme98o بازدید : 123 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 14:56